مقاله درآمد و حواشی  جامعه نویسندگان 

گزارش خبری با لایه افزایی و افکت مستند نما

سهم نویسنده ایرانی از بازار 

از گروه فرهنگ و هنر، نگارستان هُژبر _ زیرمجموعه نهاد ریاست جمهوری ،برآن شدیم که گزارشی جامع و میدانی از حال و روز نویسندگان فرهیخته و مستقل کشورمان تهیه کنیم . با رعایت اصول حرفه ای و دریافت مجوزهای لازم از سازمان حراست و بازرسی کل کشور ، لیست ثبت شده ای از میزان فروش آثار ادبی و آثار نوشتاری علمی از جمله مقالات ،پژوهشنامه ، کتب کمک آموزشی بدست آوردیم ، در مرحله ای بالاتر و با م و پیشنهاد اهالی فرهنگ و هنر ، برای کشف میزان متوسط کسب درآمد یک نویسنده ی مستقل ، به اداره ی مالیات بر درآمد مراجعه کرده که عاقبت به دفتر ثبت اسناد طبقه بندی شده ی دولتی زیرنظر وزارت کار ارجاع داده شدیم و لیست جامع و ثبتی از قراردادهای ناشرین ، انتشارات دولتی ، نیمه دولتی ، خصوصی با نویسندگان متفرقه ی داخلی ، که مبلغ تعیینی آنان بر مبنای ریال ثبت گردیده است بدست آوردیم . در این برگه ی کاغذی و کم رنگ اسامی بسیار زیادی ستون وار به صف ایستاده بودند که مقابل هر کدامشان یک عدد یک رقمی بود ، در میانه ی این ستون ، اکثرا جلوی نام هر نویسنده عددی حدود 8تا 5 بچشم میامد که بمفهوم فروش هشت اثر در شش ماهه ی دوم امسال بود. کمی پایینتر اعداد به 2یا 4اثر میرسید ، اما بالای لیست و برای شش نویسنده ی صدر نشین ، اعداد از یک رقمی به دو رقمی متغیر بود ، و اختلاف های مابین اعداد در رتبه های نخستین حیرت آور و دور از باور بود . مثال __ رتبه ی چهارم لیست متعلق به خانم الف پ بود با 14اثر فروخته شده و رتبه ی اول متعلق به خانم سین جیم با 28اثر فروخته شده . سپس به میزان پرداخت مالیات بردرآمدشان توجه کردیم تا با علم بر اینکه مالیات بر درآمد هر فروش اثر پنج درصد است نسبت به کل مبلغ دریافتی این عزیزان برسیم . بطور تقریبی خانم سین جیم در شش ماهه ی ابتدایی سال جاری در آمدش صفر ریال ولی در شش ماهه ی اخیر صدو هجده میلیون ریال بوده که متوسط درآمد ماهیانه اش میشود زیر دومیلیون تومان. برای کسب اطلاع از سوالاتی بی جواب همچون این پرسش که چگونه یک فرد طی شش ماه هجده داستان به ناشرین فروخته با رتبه ی او ل لیست تماس گرفتیم که ایشان تمایل به همکاری در پاسخگویی به پرسش هایمان نداشتند . ناگزیر به رتبه ی دوم در لیست رجوع کردیم ، با آمار 26اثر ثبت قرارداد شده در لیست مالیات . ایشان باتوجه به رتبه دوم از لحاظ تعداد اثار فروخته شده از دیدگاه درآمد کسب کرده بواسطه ی 26قرارداد ثبتی موفق به دریافت مبلغ بالاتری از شخص رتبه ی اول شده بودند و با اینکه حاضر به همکاری نبودند اما به نکته ی ظریفی اشاره داشتند ، آنهم اینکه معیار رتبه بندی لیست ما نباید تعداد آثار باشد بلکه باید میزان مبلغ دریافتی باشد

اینبار و در لیست جدید اوضاع کاملا متفاوت بود و اکثر اسامی آشنا بودند و توجه به تعداد کم آثار فروخته شده یشان طی شش ماهه ی دوم مبالغ ریالی قابل توجه ای کسب نموده و با این اعتصاب بطبع مالیات بیشتری نیز داده بودند . 

آقای اورنگ شال پور رتبه ی اول لیست اما گمنام ترین نویسنده ای بود که باتوجه به کسب رتبه ی اول ، از ایشان هیچ اثری در قفسه های کتابخانه ها موجود نبود . درتوضیح این مورد ، ایشان فرمودند که گویا حق امتیاز چاپ اثرشان را با حق اسم نویسنده فروخته اند و بابت همین امر نیز بیست درصد از مبلغ تعیینی را به توافق اولیه افزوده اند.

 

چندروز بعد.

  مستندی از آمار و ارقام درآمدهای شش ماهه ی اخیر سال جاری (نیمه ء دوم شش1397شمسی) بدستمان رسید 

تا به این لحظه که درون ساختمان فرهنگ و هنر طبقه هفتم دفتر شماره یازده نشسته ایم تا به اتفاق یکدیگر به رگهای این گزارش واژه واژه جان دهیم و پیکره اش را شکل ببخشیم ، سراپا غرق حیرتیم ک چگونه افرادی با جایگاه اجتماعی و سن و سال ما (پرسنل دفتر 11) که مثلا خیره سرمان عناوین فرهنگ و هنر را یدک می‌کشیم از مسائل پیچیده و متفاوت با تصور عامه ی افراد در بطن جامعه ی نویسندگان کشور بی اطلاع و ناآشنا هستیم .   

 با توجه به بی تجربگی و رفتار اشتباهی که از جانب بنده و همکاران خبرنگار میدانی موسسه فرهنگ و هنر در نشر سنا رویداده بود به هیچ وجه جسارت و شهامتش در وجودم یافت نمیشود تا در کمال پررویی و پوست کلفتی باز برای باردیگر از این انتشارات یاری بطلبم . 

چند مدتی در حدود پنج الی شش روز میگذرد و تمام تقلا و کوشش های مستمر تیم چهار نفره ی دفتریازده برای یافتن شماره های تماس یکی از پنج شخص نویسنده ی اول در لیست سایه بی نتیجه می ماند ، همگان هنگام صحبت های غیر حضوری و تلفنی به طرز عجیبی تغییر لحن و رفتار میدهند و در کل منکر صحبت هایی که همین هفته ی قبل در دفتر انتشارات خودشان برای خانم رمضانپور بیان کرده اند میشوند .

یعنی خ رمضانپور دروغ گزارشاتش را تحویل داده تا سیاه نمایی کند؟ 

 کم کم تمامی حرکات و رفتار های مبهم خانم رمضانپور پیش چشمم تداعی میشود ، از اضطراب های ناگهانی و بی دلیلی که موقع سرهم کردن گزارشاتش بروز میداد تا تاخیرهای بی دلیلش صبح ها ، از غیبت های پرتکرار و بی اجازه اش کم کم شک هایم به تردید های عمیقی تبدیل میشود و برای تحقیق بیشتر به درون اتاق کارش میروم و هر لحظه از تخیلات بدبیانانه ام یک بادکنک زاده میشود و در عالم غیب و خیالات فانتزی ام بالای سرم معلق بین زمین و هوا بلاتکلیف میماند ، کمی به یادداشت های چسبیده به در و دیوار دقت میکنم ، پوست تخمه ی ژاپنی در هر زاویه ی کوری ریخته شده ، بروی تکه کاغذی قدیمی و فرسوده جمله ای با حروف فارسی و دستخط خوش اما سبک شکسته ، نوشته شده ، گویی که مطلب مهمی باشد که اینچنین رمزگذاری شده !.

زیرا کاملا بر من عیان است که اگر آنرا جلوی آیینه گرفته و به تصویرش بنگریم آنگاه براحتی خوانا و قابل فهم خواهد شد. جرقه ای در ناخودآگاه ذهنم زده میشود _ تک تک دفعاتی که خانم رمضانپور با آیینه ی کوچک جیبی اش به سرویس بهداشتی ورود و خروج میکرد را در خیالم مرور میکنم ، چطور تاکنون متوجه ی طرز برخورد مشکوکش نشده بودم ؟!. چشمم به چهار کنج فرسوده ی دفترش دوخته میشود ، براستی یک شخص چه نیازی به این همه آیینه دارد.؟. باید از محتوای این تکه کاغذ نواری شکل و رمزی آگاه شوم ، برمیخیزم تا سمت ضلع سوم اتاق نَمور بروم که کاغذ از دستم می افتد و حین رسیدن به کف اتاق در هوا چندین بار چرخ میزند و قتی خم میشوم آنرا بردارم متوجه میشوم که متن درست و صحیح نوشته شده و این من بودم که ظاهرا تا بدان لحظه کاغذ را پشت و رو نگه داشته بودم ، و چون جوهر ماژیک از سطح نازک کاغذ عبور کرده است از آنسویش نیز انعکاسش آشکار گردیده ، ولی خب باز تمام اینها فرقی در اصل ماجرا ندارد ، زیرا همچنان در نظرم معنا و مفهوم این جمله کاملا غیر معمول و عجیب است ، برویش نوشته شده : __ 

__ کلمه ء برو ، کُلی پرواز فو آیداست .

خب یعنی چی؟ کلمه ء برو کلی پراز فو آیداست؟ معلومه که رمزی درونش نهفته ست از شگی و بی نظمی اتاق کارش خوشم می آید مثل شخصیت خودش است اما از وقتی به همکارانم نسبت به من توجه ی بیشتری نشان داده و هربار پس از حضور من درون جمع عکس العمل خشک و رسمی بروز میدهد ناراحت میشوم ، حتی در کمال پررویی به من تهمت بدبینی و شکاکیت زده ، درحالیکه خودش جاسوس بوده و ما بیخبر بودیم ،

___در همین اندیشه ام که به یکباره بالون تَوَهُماتم که بالاسرم و درون فضای ابری تخیلاتم به پرواز در آمده را حضوری ناگهانی و ورود بی اجازه ی خانم رمضانپور به داخل دفتر پاره میکند و میترکاند ، و تازه 

قیافه ی حق بجانبی هم نیز میگیرد ، با جدیت و محکم میگویم؛

• چندبار بگم قبل از ورود به دفتر درب بزنید! اوه اوه عجبی سوتی _ِ بدی دادم ، چونکه اینجا که اصلا دفتر من نیست ! اینجا اتاق کار اونه. . از نگاه تیز و شاکیه اون سریع متواری میشم ، و از ساختمان مرکزی فرهنگ و هنر میام بیرون . داخل کافه ی خیابان روبروی مجتمع زعفرانیه نشسته ام دوستم ندارم به اتفاقات اخیر فکر کنم ، ولی توجه ام به تکه کاغذ درون جیبم جلب میشود بیرونش میاورم ،دوباره سروته نگهش داشته ام ، برمیگردانمش، و مجدد از نو میخوانمش : 

___ کَلَمِ بُروکلی پُر از فواید است

اوه خدای من عجب احمقی ام من. اینکه راجع به فواید سبزیجات نوشته ، حتما واسه گزارش جدید خانم رمضانپوره که پیرامون تغذیه ی اورگانیک و تاثیرش روی حافظه ست !?.

کمی بیشتر در افکارم بازنگری میکنم . راجع به اینکه آیا واقعا لیست سایه حقیقی هست و وجود خارجی داره؟ یا بلکه صرفا زاییده ی ذهن خانم رمضانپوره ؟!

 

همچنان به تلاش های خودم در نامه نگاری های اداری و درخواست پاسخ و یا ارسال تقاضا نامه ادامه میدهم اما ظاهرا یکجای کار میلنگد از خانم کتایون قربانی تقاضا میکنم تا به نشر ارشدان در قیطریه برود و تحقیق کند که آیا چنین مطالب و روایت عجیبی از وجود لیست سایه را آنان به خانم رمضانپور گفته اند؟ اگر اینچنین است پس چرا در ارتباطات مخابراتی اعم از فکس و تلفن و پیامک منکر وجود لیست سایه میشوند ؟؟.

 

در نهایت آبدارچی موسسه یعنی مشت کریم به نکته ی ظریفی اشاره کرده و میگوید که اصطلاح سایه استعاره از ناپیدا ودر خفا بودن است .خب خودم زودتر نفهمیده بودم؟.

 

یکروز بعد 

سلام، چی شد کتی (کتایون قربانی) ؟ 

_تایید کردش ، با خونسردی ازم یه چیزایی پرسید .

•مثلا چی پرسیدش؟

_سوال کرد مگه مدیر دفتر 11 فرهنگ و هنر خول و چله؟ 

•چی؟. منظورش به رمضانپور بود یا که منظورش به خودت بود ؟ 

/کتایون مث همیشه و تمام لحظاتی که از گفتن حرفی خجالتش میگیره ،و یا عصبانیه ، سرش رو انداخت پایین و بشکل زمزمه هایی مبهم و طولانی پاسخ داد و همزمان ه

با تیک عصبی دگمه های مانتوی کوتاهش رو همش باز و بسته کرد و زیرلبی یواش گفت؛

_خب اینکه سوال کردن نداره ، جواب داخل پرسشش اومده بود . وقتی ک میپرسه مدیر اتاق 11 مگه خول و چله؟ خب معلومه که با مشت کریم آبدارچی نیست ، با تایپیست یعنی منم ک نیست ،با خبرنگار میدانی یعنی خانم رمضانپور هم نیست. پس حتما با مدیره یعنی شما خب

•این حرفو کی زد ؟ دکتر شهاب ؟ 

هر دو تاشون. البته اقای بیک زاده هم گفتش که چطور یه فرد که جایگاه سازمانی و پُستِ مدیریتی داره اینقدر هالو و کم شعوره که انتظار داره واسه نویسندگان در سایه ، لیست ثبتی توی وزارت کار وجود داشته باشه ! یا که مثلا یه نویسنده ی تراز اول از نوع سایه وار بخواد فروش غیرقانونی و و پشت دست فراصنفی اثرش رو ثبت رسمی کنه. مگه شما توی این مملکت زندگی نمیکنید؟ مگه نمیدونید خرید و فروش هر اثر ادبی چطوریه؟ خب اگه قرار باشه نام خالق حقیقی هر اثر به نام نویسنده اش ثبت بشه که اون شخص معروف میشه

_خب بشه ، چه ایرادی داره ؟

[]آخه یه نویسنده ی سایه ، لبریز از دغدغه های متفاوت تر از اینه که بخواد اولویت هاش ژست نویسندگی و کسب شهرت باشه . آدم معروف که وقتش رو نداره ، انگیزه و نبوغ آش رو حتی اگر هم داشته باشه باز براش بصرفه تر در میاد ک از یه سایه ی توانمند و بی ادعا یه اثر ناب و قوی رو به مفت خریداری کنه

_ شنبه lرسیدو من شخصا راهی نشر راشدان شدم . ، آقای بیکزاده لحظه ی سلام و علیک بطور وسواسگونه ای ساسبند رو بروی شانه ی پیراهنشون تنظیم میکنند ، و یا مابین فاصله هر گفتو شنود با انگشت اشاره شون ابروهای پرپشت مردانه شون رو به بالا هول و حالت میدند و گاه اب دهانی به انگشت اشاره اش میزند و تیکه ی مثلثی شکل ریش باقیمانده زیره لبش را تَر میکند 

_سلامون عالیکم ، وقت بخیر دکتر شهاب تشریف دارند ؟

• نخیر ، یعنی بله . اما در جلسه هستند

_ من از موسسه ی فرهنگ و هنر هژبر خدمت میرسم ، در راستای تهیه گزارش جامع پیرامون درآمد نویسندگی در ایران اسلامی.

•امرتون رو بفرمایید 

_ والا عرضم به حضورتون برای من کمی سوء تفاهم شده ، من با نویسنده های معروفی که همگی میشناسیم تماس گرفتم و در مورد در آمدشون صحبت کردم و پرسیدم که آثار خودتون مث رمان یا داستان کوتاه رو چند قیمت میفروشید ؟ اما در مقابل سوالم ، پوزخند تلخی میزدند و فرمودند ؛ (ما که اثر خودمون رو نمیفروشیم بلکه اثار رو میخریم و روانه ی مسیر دریافت مجوز های لازم میکنیم ، سپس هم چاپخانه ، و نشر و قسمت پخش و توزیع کتابها که سرانجام به قفسه های کتابفروشی ها میرسد و به مخاطب عرضه میشود). آقای بیکزاده من از حرفاش گیج شدم

• دقیقا کجای ماجرا براتون مجهوله؟

_اینکه من به معروف ترین نویسندگان این مرز و بوم تماس گرفته و ازشون راجع به در آمد نویسندگی در ایران پرسیدم ولی اونا در کمال تعجب ازم سوالی در پاسخ سوالم پرسیدند و گفتند که خب چرا پس با من تماس گرفتید؟ باید با نویسنده ی اثارم تماس بگیرید!. من پرسیدم مگه شما خودتون خانم جیم الف نیستید؟ گفتند که بله خودمم. بعد گفتم مگه شما نویسنده ی آثار خودتون نیستید؟ ایشون با بی ادبی چند جمله ی توهین آمیز گفتند به بنده و خندیدند قطع کردند .

• خب اگر در آمد نویسندگی رو میخواید جویا بشید باید با یه نویسنده ی سایه صحبت کنید، پس چرا رفتید به شماره ی تماس اسامی روی جلد کتب تماس گرفتید؟ 

،_بسیار خب ، ممکنه به من بفرمایید این نویسندگان در کدوم موسسه ،دانشکده ، سازمان و یا نهاد ادبیاتی تشریف دارند تا بنده برم باهاشون مصاحبه کنم؟

• ظاهرا شما در کل توجیح نیستید ، یه نویسنده ی حقیقی که تا خرخره گرفتار دغدغه های زندگیشه و اصلا سطح اجتماعی و جایگاه شخصیتیش بطوری متفاوت از اسامی روی جلده. 

_ میشه بیشتر توضیح بدید من نمیفهمم اینا چه ربطی به مسئله داره؟

_در کل یه نویسنده ی تازه کار حتی اگر تمام وقت هم کار کنه ، و بخواد یه اثر ناب و متفاوت خلق کنه ، و اون رو ثبت و دریافت مجوز و ثبت رده بندی کتابخانه ملی و مجوز فیپا ، و مجوز ارشاد و عبور از ممیزی و تیغ تیز سانسور کنه اون وقت تازه بعد شش ماه پروسه ی اداری و کاغذ بازی مجبور میشه کد شابک بگیره ، حالا اینها در صورتیه که چندین مرتبه ناچارن رمان یا اثرش رو بنا ب دستور نظارت پیش از چاپ ، اداره ارشاد و و. تغییر و سانسور کرده ، پس برای کد شابک و مقوله ی چاپ و نشر و توزیع اثر ، به بودجه ی بالایی نیازمنده که از تواناییش خارجه ، و در نهایت با خودش میگه که تا حالاش چندین میلیون پولو ال وقت بابت بستن رمان و شش ماه وقت بابت دریافت مجوز و اخذ کد فیپا و . سپری کردم ، و الان تازه رسیدم به نقطه ی هیچ و صفر مرزی ، چون هنوز هم هیچ کتابی روانه ی بازار نکردم ، و همچون افراد معمولی بشمار میروم چون اگر ادعای نویسندگی کنم بی شک از من میخواهند چند اثر ارایه دهم ، و خب زنبور بی عسل به تعبیری عالم بی عمل پس عزمش رو جذب میکنه تا هرطور شده 10000تا جلد بده زیر چاپ ، و به هر انتشاراتی رجوع میکنه میفهمه که باید حتی بالای بیست میلیون تومان هم از جیب هزینه کنه تا براش تیراژ بزنند و بدند اثرش رو زیر چاپ. خب همگی ناامید میشند و در نهایت حاضر میشوند که کسی بیاید و اعلام آمادگی کند و اثرش را بگیرد و چاپ و روانه ی بازار کند و در قبالش تمامی سود عاید شده را برای خودش بردارد. خب این روال تا چند سال تکرار و آثاری بنامش چاپ میشود ، اما دریغ از یک ریال درآمد، فقط میتواند پوزش را بدهد، و خب سن سال بالا میرود ، نیاز به در آمد ، و امرار معاش ، در نهایت اگر معروفیتش به مانند میم مودب پور ، فهیمه رحیمی ، دولت آبادی ، ره اعتمادی ، صادق هدایت برسد ، باز هم سهم نویسندگی هر اثر در نهایت امر ده درصد یا به ندرت 12درصد است. 

خب پس هر فرد زیرکی برای گذران زندگیش و کسب در آمد ، آثارش را به هدف و نیت فروش و دریافت پول بیشتر مینویسد ، و تنها راهی که ممکن است به نویسنده بطور مثال 30 درصد برسد آن است که شرایط خریدار را قبول کند ، و اثرش را با حق اسم نویسنده واگذار کند ، یعنی خریدار اسمش را بجای نویسنده میزند ، 

خب حالا شما رفته اید و به خریداران اثار تماس گرفته اید و در آمد نویسندگی شان را جویا میشوید؟ خب کمی خنده آور نیست؟ 

 

*»**»**»**»**»**» *»**»**»**»**»ًٌٍُْ

     کارگاه داستان کوتاه _هنرکدهءسروش#   

     *//hhtp شاهین کلانتری# 

     *\\hhtp شهروزبراری صیقلانی#

 *»ْ*»**»**»**»**»**»**» *»**»**»*»ًٌٍْ

 

 

 امرار معاش از راه نوشتن و ترجمه در جامعه‌ای که شمارگان کتاب‌های منتشر شده آن به هزار نسخه و کمتر می‌رسه کاری بیش از شعبده که به معجزه شبیه هست به همین دلیل تعداد نویسندگان و مترجمانی که تنها از راه فروش کتاب‌هایشان زندگی بگذرانند از انگشتان یک دست هم نمی‌کند مگر آنان که درویش‌وار کنج قناعت گزیده‌اند یا قارون‌وار بر گنج زر نشسته‌اند. حکایت پر آب چشم گذراندن چرخ زندگی با آب باریکه (یا به بیان بهتر رودخانه موسمی) قلم زدن به ناچار جامعه را به سمتی سوق داده که نویسندگی به مفهوم شغل در آن شکل نگیرد و بالطبع نویسنده حرفه‌ای نیز در آن جایی نداشته باشد و همین موجب می‌شود خالقان آثار ادبی برای اینکه بتوانند زندگی روزمره خود را بگذرانند ناچارند پی شغلی بگردند و در بهترین حالت ممکن است که در جایی مشغول شوند که نسبتی با نوشتن دارد. چنین نویسندگانی لاجرم بخش عمده‌ای از روز را برای وظایفی که این شغل‌ها به‌عهده آنها می‌گذارند صرف می‌کنند و اگر شغل دوم و سوم و رسیدن به مشکلات جاری خانواده و. اجازه دهد جان بی‌نفس خود را برای تولید آثار ادبی که توقع می‌رود خلاق هم باشد به‌کار گیرند. بدیهی است انتظار شاهکارهای ادبی از چنین موقعیتی نه تنها غیرمنصفانه که غیرمنطقی است. با این اوصاف بد نیست بدانیم از میزان قیمت کتابی که می‌خریم چه میزان به نویسنده و مترجم می‌رسد.

 

سهم ناشر

هرچند به ظاهر به‌طور متوسط ۵۰ درصد قیمت پشت جلد کتاب به ناشر می‌رسه ولی در عمل با کم کردن هزینه‌های تایپ، ویرایش، نسخه‌خوانی، طراحی جلد، چاپ، صحافی، انبارداری، حمل و نقل و هزینه‌های جاری دفتر نشر، مثل حقوق کارمندان و حسابدار و بررسی کتاب‌ها، در عمل کمتر از ۲۵ درصد عاید ناشر می‌شود که این میزان گاه در چاپ نخست کتاب‌ها (به‌دلیل افزایش هزینه‌های اولیه مثل فیلم و زینک) کمتر نیز می‌شود. البته باید خواب سرمایه در زمان فروش نرفتن کتاب و انتظار برای طی شدن روند اداری نشر را هم به مشکلات آنان بیفزاییم. با توجه به این موارد به نظر می‌رسد داشتن موسسه نشر آنچنان‌که از بیرون گود دیده می‌شود شغل پردرآمدی نیست مگر برای ناشرانی که خود کتابفروشی دارند و به این طریق علاوه‌بر سهم فروش کتاب هزینه پخش کتاب را نیز از چرخه تولید حذف می‌کنند.


سهم پخش

موسسات پخش کتاب، رابط بین ناشر و کتابفروشان هستند. معمولا این موسسات کتاب را با تخفیف ۴۰ درصد از ناشر به‌صورت امانی دریافت می‌کنند و با تخفیف ۲۰ درصد به کتابفروشی‌ها می‌فروشند. از این‌رو می‌توان گفت سهم موسسات پخش نیز از قیمت کتاب ۲۰ درصد است ضمنا با توجه به اینکه کتابفروشان عموما پس از فروش، با چک بلندمدت سهم این موسسات را پرداخت می‌کنند، موسسات پخش هم سهم ناشر را عموما نقدی نمی‌پردازند. هزینه‌های شرکت‌های پخش کتاب عبارت است از حقوق کارکنان و بازاریاب‌ها، حمل و نقل و انبارداری. علاوه‌بر اینها باید دشواری رقابت دربازار با شرکت‌های پخش دیگر را نیز در نظر گرفت.


سهم کتابفروش

کتابفروشان همان‌طور که گفته شد به‌طور متوسط ۲۰ درصد قیمت پشت جلد را از آن خود می‌کنند که در مقایسه با دیگر کالاهای مصرفی این میزان، سود غیر متعارفی به نظر نمی‌رسد؛ به‌ویژه برای کتاب در جامعه‌ای که جزو اولویت‌های اصلی افراد قرار ندارد و متاع پررونقی محسوب نمی‌شود. از میان کتابفروشی‌ها نیز تنها آنان که در مکان‌های پر رفت و آمد شهر واقع شده‌اند از درآمد نسبتا قابل قبولی برخوردارند به عنوان مثال در پایتخت، خیابان انقلاب حوالی دانشگاه تهران و خیابان کریمخان، آن هم با سرمایه‌های چند میلیاردی وگر نه کتابفروشان خیابان‌های فرعی به زحمت از پس مخارج خود بر می‌آیند. با این همه حتی صاحبان کتابفروشی‌های بزرگ هم گاه وسوسه می‌شوند سرمایه‌ خود را برای کاسبی‌های دیگر و پربازده چون خرید و فروش مسکن هزینه کنند یا فروشگاه‌های عظیم خود را به بانک‌ها کرایه دهند!



*»**»**»**»**»**»

سهم نویسندگان و مترجمان

حق تالیف یا حق ترجمه در کشورمان بر حسب نوع قرارداد با ناشر، هم از نظر نوع و هم مقدار متفاوت است. گاه مولف یا مترجم با ناشر به توافق مشی‌رسند که امتیاز اثر در ازای مبلغی به موسسه انتشاراتی واگذار شود. هر چند عموما نویسندگان و مترجمان به‌دلیل امید داشتن به چاپ‌های متعدد از آثارشان، ترجیح می‌دهند درصدی از هر چاپ را نصیب خود کنند، در مواقعی بنا به توافق طرفین کل امتیاز واگذار می‌شود که بالطبع بیش از درصد یک نوبت چاپ است. عرف حق تالیف و ترجمه در کشورمان حدود ۱۰ درصد است. این میزان برای مولفان و مترجمان تازه‌کار کمتر و گاه تا ۵ درصد، در مواقعی کمتر از این و حتی در چاپ نخست، صفر است اما برخی نویسندگان و مترجمان صاحب‌نام بنا به استقبال از آثارشان و تلاشی که ناشران برای جذب آنان در رقابت با دیگر ناشران دارند تا ۱۵ درصد هم افزایش می‌یابد. حال باید دید با توجه به متوسط ۱۰ درصد حق تالیف و ترجمه آیا نویسندگان از این راه قادر به امرار معاش هستند؟ برای مثال اگر نویسنده‌ای به‌طور حرفه‌ای روزانه چند ساعت از وقت خود را صرف نوشتن رمان کند و نوشتن آن با ویرایش و بازنگری حدود یک سال طول بکشد. با فرض اینکه رمان ۳۵۰ صفحه‌ای با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه به قیمت ۲۵هزار تومان به فروش رود، با توجه به درصد نویسنده از قیمت پشت جلد کتاب، دو میلیون و ۵۰۰ هزار تومان نصیب وی می‌شود؛ یعنی به‌طور تقریبی ماهی ۲۱۰ هزار تومان!


 سهم نویسنده رمان نویس          
گفتگوی اختصاصی مجله ی ادبی چوبک   با نویسنده شین براری  
   Majale Adabi   chobak   مجله ادبی چوبک  نسخه 97  آبان 1396  صفحه42   ستون وسط    سطر  پنجم 

  1.          میزان در آمد شما  بطور متوسط  ماهیانه چقدر  است ؟   
  2.    شوخی میفرمایید؟  من که پس از انتشار چاپ نخست کتاب داستان بلند  هاجر   و حواشی مربوطه که غضب ورزانه و هدفمند منو در لیست نامریی  ممیزی و سازمان نظارت پیش از چاپ و  سانسور چی ها  قرار داد  سبب شد برای چاپ مجدد با تیراژ  ده هزار جلد  مخالفت و  از طرفی هم  برای  نشر  و چاپ و فروش  آثار جدید نیز  با  پدیده ی  بایکوت و  لیست سیاه  مواجه کرد.   و عملا درآمد منو صفر کرد.
       پرسش _   
 

وضع برای مترجمان هم چندان بهتر از نویسندگان نیست. با توجه به اینکه در کشورمان در غیاب کپی رایت، مترجم از همان امتیاز مولف برخوردار است و ناشران با آنان همانند مولفان قرارداد می‌بندند. در صورتی که مترجم پرکار در سال دو رمان ۳۵۰ صفحه‌ای نیز ترجمه و به ناشر بسپارد باز در ماه مبلغی معادل ۴۲۰ هزار تومان عایدش می‌شود. همان‌طور که ملاحظه می‌شود در کشورمان با این میزان شمارگان کتاب، با تمام تلاشی که نویسندگان و مترجمان به خرج می‌دهند باز درآمد ماهانه آنها یک چهارم و نصف حداقل حقوق مصوب وزارت کار است که عملا به شوخی بیشتر شبیه است تا شغل. البته در این میان برخی نکات را نباید از قلم انداخت؛ مثلا با توجه به اینکه نویسنده و مترجم را حرفه‌ای فرض کرده‌ایم حق بیمه ماهانه را نیز باید از مبالغ ذکر شده کسر کنیم. همچنین غیرقابل چاپ شدن برخی آثار از نظر ممیزان ارشاد یا ناشر، قسط‌‌بندی حق‌التحریر و ترجمه با چک‌های طویل‌مدت را هم باید به این مشکلات بیفزاییم. از این گذشته نباید از نظر دور داشت که نوشتن رمان حاصل عرق‌ریزی روح و نتیجه تجربه زیستی است و نمی‌توان از نویسنده توقع داشت مانند کارخانه ماشین‌سازی در خط تولید خود سالانه مدل جدیدی از محصول ارائه دهد.

 

نوشتن نیازمند سفر، مطالعه و فراغ بالی است که عملا تولید کتاب در هر سال را ممکن نمی‌کند. آثار مترجمی که به شتاب، سالی دو رمان ۳۵۰ صفحه‌ای را روانه بازار می‌کند نیز دیدنی است. هرچند ممکن است بعضی نویسندگان و مترجمان به حال همتایان غربی خود غبطه بخورند و گمان کنند اکثر آنان از چنین مشکلاتی فارغ هستند ولی واقعیت این است اکثر آنها نیز با مسائلی مشابه دست به گریبانند با این تفاوت که برای نویسندگان مطرح و حرفه‌ای در آن سوی آب‌ها حداقل شمارگان ۱۰ هزار نسخه است و البته حساب کسانی که از مرزهای شهرت گذشته‌اند (که البته تعدادشان اندک است) جداست. با خواندن این سطور شاید این بار که کتابی را به دست گرفتید و با دستی لرزان در جیب، نگاهی به پشت جلد آن انداختید به یاد بیاورید که نویسنده و مترجم آن با چه خون دلی و باچه مبلغ ناچیزی عصاره اندیشه و دانش خود را تقدیم شما کرده اند و با طیب خاطر از خیر اندک جیفه دنیوی بگذرید.                     شین براری   

لکه های شیشه داستان کوتاه شین براری

داستان کوتاه پارتی اقرار

مقاله درآمد ریالی نویسندگان

شهریار قنبری داستان کوتاه تب خال

داستان کوتاه من یک مقتولم

جایزه داستان نویسی گیلان

داستان کوتاه ادبی جدید بچه شماره ۹

، ,ی ,  ,نویسنده ,هم ,های ,    ,، و ,نویسنده ی ,و در ,فرهنگ و

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پدر روز های کاغذی **********جغددانا*********** «اتاق گوشواره» مهتابانه خرید و دانلود کتاب سلنا گومز برترین مرجع تخصصی ویلا در ایران شیخ صفی سایت اینترنتی کویر